فعل مضارع در زبان فارسى |
Common terms and phrases
ـ ب ـ ـ س ـ آخر آصفی آنست آید است که استاد اسم مصدر اصل اگر الف اند او اوستا ای ایران ب ـ س با پیشوند باشد بافتح اول بتكرار بدن برن برهان بصورت بعد بعضی بکار بود بوده به بی پای پهلوی تا تن تو تهران جم چاپ چنانکه چنین چو چون حاشیه حافظ حال خواجه خود دارد دستور دکتر دل دن دو دیده دیگر دیوان دیوان حافظ رش ریشه این فعل زلمان زمان زیر س ـ ن ساخته سانسکریت سخن سعدی شد شدن شده شود شیخ سعدی شیراز صورت صورت دوم صیغه طبری طبق غیره فاعل فردوسی فرماید فعل در اوستا کردن کند گر گوید ما ماضی مانند مثنوی محمد مسعود سعد سلمان مضارع معروف معنی مولانا می میشود ناصر خسرو نشد نمی نه نیز نیست واو وغيره ه ش های هر هم یا يدن یعنی یک یکی