سه قطره خونAmīr Kabīr, 1962 - 181 pages |
Other editions - View all
Common terms and phrases
آب آقا آمد آمده آنجا آنرا آنقدر آنها آورد آیا احمد است که اش اطاق افتاد اگر ام اما او ای این اینکه با بار باز باشد باو بچه بدون برایش بعد بکند بلند بمن بود که بودم بودند به بهرام بی بیرون پس پشت پیدا پیش تا تر تو توی تهران جلو چشمهای چون حالا حس خانم خانه خجسته خدا خدیجه خوب خود خودش خودم خون خیلی داد دارد داش آکل داشت دختر دست دو دوباره دور دید دیگر راه ربابه رستم رفت روز روی زد زده زن زندگی زیر سال سر سرش سه سه قطره خون شب شد شده بود صدای صورت فکر قهوه کار کرد کردم کرده بود کردی کسی کشید گذاشت گرفت گرفته گفت لاله ما مثل مرا مرجان مرد مردم منوچهر می میان میزد میشد میکرد میگفت نبود نزديك نفس نگاه نه نیست وارد ولی ها های هر هم همان همه همین یا يك یکی