ʻĀrifānahʹhā: Jāmī az uqyānūs-i bīkarān-i ʻirfān |
Other editions - View all
Common terms and phrases
آب آتش آخر آمد آنچه آنکه آید است اگر الهی ام اند اندر او ای این با باد باده باز باش باشد باید بس بغداد بلبل بنده بود به بهر بی پای پرده پس پیش تا ترا تن تو توئی ته جام جان جز جمله جهان چرخ چشم چند چو چون حق خاک خانه خدا خواهم خواهی خود خوش خون خویش دارد دجله درد دست دگر دل دلم دم دنیا دو دوست ده دیدم دیده دیرم راه روز روزی روی ره سر سینه شب شد شده شو شود شوی صد عالم عشق عقل عمر غم فلک کار کرد کرده کردی کز کس کسی کعبه کم کن کند کنم کنی که کی گر گردد گفت گفتم گل گیر لب ما ماست مرا مست مکن منی مو می نبود نفس نور نه نی نیست ور وز وین ها هر هرچه هرگز هست هم همه همی هیچ یا یار یک یکی یی