فارسى عمومى: براى دانشگاها و مؤسسات آموزش عالى |
Common terms and phrases
آب آثار آمد آنچه آنها آید ادبی ادبیات است که اگر ام اما امروز اند اندر انسان او ای ایران ایشان این که باز باشد باید بسیار بود بود که بوده بی بیان پر پس پیر پیش تا تازه تر تن تو جان جای جز جمله جهان چشم چنان چند چنین چو چون حافظ حال حق خاک خانه خود خوش خویش داد دارد داستان داشت دست دل دنیای دو دیده دیگر راه روز روی زبان زمین زندگی سال سخن سر سوی شاعر شاهنامه شاید شب شد شده شعر شما شود شیخ ضحاک طوس عشق غزل فارسی فردوسی فرود فرهنگ قافیه قرآن قصیده کار کرد کرده کس کسی کند کنید که این که به گر گفت گل ما مرا مرد مردم معنی مولوی می میان میشود میکند نام نظر نکته نمی نه نیز نیست وجود وی ها های هر هست هم همه همین هیچ یا یعنی یک یکی یونانی